پرت و پلا

پرت و پلا

از هر "دری" و "وری" می نویسم
پرت و پلا

پرت و پلا

از هر "دری" و "وری" می نویسم

هاکلبری فین

هاکلبری فین پسربچه ای شیطون و بازیگوش که تحت تاثیر تربیت پدر همیشه مست و بی مسئولیتش، رها و آزاد و بی قید بزرگ شده،  در روستایی در آمریکای بیش از یک قرن پیش زندگی می کنه. قبلا در "ماجراهای تام سایر" که من نخوندمش به همراه تام به گنج دزدها دست پیدا می کنن و ثروتمند میشن و هاک پولشو پیش قاضی محله شون میذاره تا هم براش نگهداری و هم تجارت و کسب سود کنه. یک زن بیوه و خواهرش هم سرپرستی اونو به عهده میگیرن تا به اصطلاح آدمش کنن. 

  اما بعد از مدتی سروکله ی بابای هاک پیدا میشه و اونو با خودش به کلبه درب و داغونش وسط جنگل میبره تا با کشوندن قاضی به دادگاه پولای هاکو مال خودش بکنه. اما هاک که از قبل متوجه حضور پدرش شده بود بلافاصله پیش قاضی میره و ازش میخواد همه ی پول مال اون باشه و قاضی در ازای پرداخت یک دلار به هاک یک معامله صوری رو ترتیب میده تا پدرهاک توی دادگاه نتونه پولهارو از چنگ هاک دربیاره. 

هاک دوباره توی کلبه ی باباش به شیوه زندگی قبلیش برمیگرده اما از بس از پدرش کتک میخورده خسته میشه و بالاخره یه روز که باباش نبوده با کندن یه سوراخ از اونجا فرار می کنه و صحنه رو طوری می چینه که انگار یک دزد به اونجا زده و هاک رو هم کشته و تو رودخونه غرق کرده. هاک با یه کرجی و وسایل و خوراکیایی که از کلبه برداشته بود میزنه به رودخونه و به جزیره ای نزدیک اونجا میره و قایم میشه.همونجا متوجه مردم دهکده شون میشه که دنبالش تا نزدیکیای جزیره میان و توپهای زیادی شلیک میکنن تا اگه تو رودخونه غرق شده جسدش بالا بیاد اما موفق نمی شن و بعد از یک روز گشت زنی توی رودخونه میرن سرخونه و زندگیشون. 

هاک  خوشحال از این موضوع شروع میکنه به غذادرست کردن و خوش گذروندن که یه دفعه متوجه وجود یه نفر دیگه تو جزیره میشه. این شخص کسی نبود جز جیم. جیم برده ی سیاه خانوم واتسون خواهر همون بیوه زنی که از هاک نگهداری می کرد بود. جیم هم به دلیلی که الان یادم رفته فرار کرده و به جزیره اومده بود. هاک و جیم که همدیگه رو پیدا می کنن به رودخونه میزنن و سفر و ماجراهای جالبشون از همینجا شروع میشه. 

کل داستان هاکلبری از زبان خودش گفته میشه و لحن خنده دار و خیلی بامزه ای داره. از همون ابتدای داستان که هاک ماجرای تشکیل دسته ی دزدها توسط تام سایر رو میگه آدم از خنده روده بر میشه.همه چیز از نگاه یک پسربچه ای با سواد ظاهری کم اما بسیارباهوش وزیرک و ظاهرا عاری از تربیت دنیای متمدن اما دارای روحی آزاد و دلی پاک و بزرگ بیان میشه.

 طنزی که توی داستان هست و همه چیز رو از جمله اعتقادات مذهبی سطحی، خرافات، روابط آدمها، زندگی برده های سیاه و فقر و ثروت، کلاهبرداری و سواستفاده آدمهای شیاد و بی اصل و نسب از آدمهای ساده وسطحی و ... به سخره میگیره و آدمو به فکر فرو میبره و همینطور ماجراهای جذاب و خنده دار باعث میشه تا دلت بخواد تا آخر داستان رو یک نفس بخونی و تموم کنی. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد